چیلیک

اینجا همه چی درهمه !

چیلیک

اینجا همه چی درهمه !

از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت

جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند ومی خواهند هرچه زودتر به هدفی که درافق دوردست است دست یابند ومتوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند. درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند. دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت   می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت وزمانی  که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد. ...


جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی  که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابستهمی شویم.
هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود. پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم دردلش ثبت شویم.

                                     

                                     دوستدارتو : بابالنگ دراز

1

 



+++یه بخشی رو به وبلاگ اضافه میکنم وعکسهایی رو انتخاب میکنم ، احساسی که با دیدن تصویر در شما به وجود میاد رو بیان کنید .

قضاوت


یکی از راهبان صومعه ی اسکتا مرتکب خطای زشتی شد، وبرادران خردمند ترین  زاهدان را فرا خو اند ند تا درباره ی او داوری کند. راهب خردمند مایل نبود بیا ید، اما گروه برادران چنان اصرار داشتند، که سرانجام موافقت کرد. اما پیش از آن که جایگاه خود را ترک کند، سطلی را برداشت و در کف آن چند سوراخ ایجاد کرد. بعد آن را پر از ماسه کرد و به سمت صومعه راه افتاد. کشیش اعظم متوجه سطل شد و پرسید برای چه آن را آورده است.

زاهد گفت:آمده ام تا درباره ی دیگری داوری کنم. گناهان من همچون ماسه های درون این سطل پشت سرم روان اند.اما از آنجا که به پشت سرم نمی نگرم و نمی توانم گناهانم را ببینم، چگونه می توانم درباره ی دیگری داوری کنم.

راهبان بی درنگ تصمیم گرفتند جلسه ی محاکمه را ادامه ندهند.


                                                 از کتاب مکتوب اثر پا ئو لو کو ئلیو